ریکاردو پدر و مادری است که همه بچه ها را با قطار به کمپ می برد. در یک ایستگاه، ریکاردو و پدربزرگ فیلیپ در خارج از منزل برای استراحت دود می کنند و قطار با بچه ها اما بدون بزرگترها حرکت می کند و تعقیب و گریز خنده داری را آغاز می کند.
«لارا» که خودش یتیم بوده است، به همراه شوهرش سرپرستی یک پسر بی سرپرست را بر عهده می گیرد. او با خانواده اش در خانهای قدیمی که سابقا یتیم خانه بوده است، زندگی می کند. پسرش «سایمن» می گوید که پنج دوست نامرئی دارد، اما لارا فکر می کند که بخاطر قوه تخیل فعالش است که این حرفها را می زند. ماجرا زمانی جدی می شود که لارا پسربچه ای مرموز که ماسکی بر صورت دارد، را می بیند، و در همان زمان می فهمد سایمن ناپدید شده است. لارا حضور افرادی دیگر را در خانهاش احساس می کند و یک تیم فرا روان شناس را به آنجا می آورد تا راز این خانه را برملا سازند.
یک پسر بچه ی 17 ساله ی برای پیدا کردن سگش باید از مرکز بازداشت نوجوانان فرار کند. در این مسیر برادر بزرگترش نیز او را همراهی می کند.
دیگو، یک شهرساز ونزوئلایی، و النا از بارسلونا، با ویزای تایید شده خود به ایالات متحده مهاجرت می کنند تا زندگی جدیدی را آغاز کنند. قصد آنها ارتقای شغل حرفه ای و تشکیل خانواده در "سرزمین فرصت ها" است. اما با ورود به منطقه مهاجرت فرودگاه نیویورک، آنها را به اتاق بازرسی ثانویه می برند، جایی که افسران مرزی آنها را در معرض یک روند ناخوشایند بازرسی و یک بازجویی روانی طاقت فرسا قرار می دهند.
توبی یک مدیر تبلیغاتی ناامید است. اما زمانی که متوجه می شود یک جادوگر اسپانیایی باور دارد که او می تواند سانچو پانزا باشد، به صورت بسیار فانتزی در زمان سفر میکند و به تدریج نمیتواند رویا را از واقعیت تشخیص دهد و…
توبی یک مدیر تبلیغاتی ناامید است. اما زمانی که متوجه می شود یک جادوگر اسپانیایی باور دارد که او می تواند سانچو پانزا باشد، به صورت بسیار فانتزی در زمان سفر میکند و به تدریج نمیتواند رویا را از واقعیت تشخیص دهد و…
در جزیره ای در پلی نزی فرانسه، هانت، مردی با طبیعت متلاطم و دیپلماسی بالا، بین بالاترین ردههای سیاسی و پایینترین قشر اجتماعی همشهریان خود زندگی میکند. درگیری به عنوان راهی برای... .
داستان فیلم 4×4 از آن جایی آغاز میشود که یک خلافکار با کمک یک سیستم امنیتی ویژه، وارد یک اتوموبیل مخصوص و ویژه میشود. متاسفانه او در این اتوموبیل، زندانی میشود و هیچ کس نمیتواند صدای گریهی او برای کمک را بشنود ....
مردی به زادگاهش بازمیگردد، جایی که خاطرات و آرزوهای گذشته او را تسخیر کرده است.
مردی به زادگاهش بازمیگردد، جایی که خاطرات و آرزوهای گذشته او را تسخیر کرده است.
