«دالیا ویلیامز» که از شوهرش جدا شده، آپارتمان قدیمی کوچکی در روزولت آیلند نیویورک برای خود و دخترش، «سسی» پیدا می کند، بی خبر از این که آپارتمان در تسخیر روح ساکن قبلی است… .
در یک شهر بزرگ صنعتی و در آلونکی نیمه ویران، «چارلی باکت» کوچولو هم راه پدر و مادر و دو مادربزرگ و پدربزرگ، زندگی گرم و صمیمانه ای دارد، تا این که بلیت ویژه ی طلایی پنهان در زرورق شکلات های «ویلی وانکا» را پیدا می کند. او به این ترتیب هم راه چهار برنده ی دیگر به گشتی خصوصی در داخل کارخانه ی عظیم «ویلی وانکا» دعوت شده است...
در دنیایی که ابرقهرمانان نزد مردم پذیرفته شده اند و در میان آن ها زندگی می کنند، «ویل استرانگ هولد» که فرزند دو ابرقهرمان است، سعی می کند تعادل را بین زندگی اش بعنوان یک نوجوان معمولی و همینطور یک موجود خارق العاده برقرار کند...
چین، سال 859 میلادی. دو فرمانده نظامی، «لیو» (اندی) و «جین» (کانشیرو)، مأموریت یافته اند تا رهبر یک گروه ضد دولتی معروف به «خنجرهای پرنده» را دستگیر کنند. با گزارش یک خبرچین سرو کار این دو به گیشاخانه ای می افتد که در آن یکی از مظنونان، یعنی رقاصه ای نابینا به نام «مئی» (زی یی) مشغول کار است...
برخوردی در بار شعبه هتل کامینو رئال مکزیکو سیتی بین تاجر مضطرب دنی رایت، به امید انجام معامله ای در مکزیک برای نجات شغلش، و جولیان نوبل بدجنس و گیج، به یک دوستی ناآرام منجر می شود. جولیان با بی اخلاقی حرفه خود روبرو می شود و بحران میانسالی را تجربه می کند که او را در یک شغل گیر می کند. دنی می ترسد که یک معامله بسیار مهم از بین برود و به قیمت کارش تمام شود. پس از یک مکالمه گاهی ناخوشایند، دنی بار را ترک می کند. جولیان عذرخواهی می کند و او را به تماشای گاوبازی دعوت می کند. در طول نمایش، جولیان نشان می‌دهد که چه نوع کاری انجام می‌دهد، و وقتی دنی شک دارد، او را در روند کشتن یک تماشاچی ساده در حمام راهنمایی می‌کند. دنی از این که جولیان به راحتی می تواند به چند اینچ از مرد برسد شگفت زده می شود، حتی "آموزش" را بدون ارتکاب قتل کامل می کند.
صادق خانه خود را در دریای اژه ترک کرد تا در دانشگاه استانبول تحصیل کند. این باعث عصبانیت پدرش حسین شد که می خواست کشاورزی را بیاموزد تا بتواند مزرعه خانوادگی را اداره کند. صادق در دوران دانشگاه به یک سیاستمدار چپ تبدیل شد. حسین از رفتار صادق با خبر می شود و او را طرد می کند.
