تیزمووی

در ایران، تهران، 1332، شهرزاد و فرهاد همدیگر را دوست دارند و قصد ازدواج دارند، اما مافیای بزرگ بزرگ آقا سرنوشت دیگری را برای آنها رقم زده است.

یک مترجم جوان در شغلش مسیرهای تازه‌ای را کشف می‌کند. رفتن در این مسیرهای پر پیچ و خم باعث می‌شود تا او به رازی خانوادگی پی ببرد که بر زندگی و آینده‌ خود و خانواده‌اش سایه می‌اندازد. سایه‌ای که می‌تواند آرامش یک شهر را تهدید کند.

پیمان بعد از یک سوءتفاهم خانوادگی با کامران درگیر می‌شود. گمان‌ها به این سمت می‌رود که پیمان کامران را کشته. ماجرایی که شاید به قیمت زندگی پیمان تمام شود...

نعیم که 15 سال را به آرزوی دیدن دخترش در زندان سپری کرده بود، پس از آزادی برای ملاقات با او با مشکل بزرگی مواجه شد.

گوهر (با بازی رویا افشار) پس از مرگ همسرش به مدت یک سال درس می خواند و کنکور پزشکی را با موفقیت پشت سر می گذارد. حالا او و نوه‌اش بهرام (با بازی نیما مظاهری) دانشجو می‌شوند و همین امر منجر به ماجراهای خانوادگی و دانشگاهی می‌شود.

لیلی متوجه می شود که داستان کتاب دو قرن پیش در بالکان می گذرد و وقایع آن بسیار شبیه به تاریخ خانواده اش است. او بر این باور است که رمزگشایی این داستان می تواند آنچه را که در گذشته برای مادرش و خانواده اش اتفاق افتاده است فاش کند و... لیلی که از دوران کودکی خود حوادث دردناکی را تجربه می کند که ناشی از یک نفرین باستانی است، از طریق یک کتاب اسرارآمیز متوجه می شود که او و خانواده اش در بسیاری از موارد زندگی می کردند. به نظر می رسد که این اتفاق می افتد و اکنون "زمان" است که کتاب را تفسیر کنیم و تصویر ارزشمندی بدست آوریم.