تیزمووی

در آینده ای دور، پسری مرموز در جستجوی یک امید جدید است. این بچه کیه؟ چرا همه به دنبال او هستند؟ گاهی اوقات بهتر است پاسخ های خاصی را ندانیم.

"شبی در موزه" در مورد یک نگهبان موزه قدیمی در نیویورک است که در آن موزه در ساعت 12 شب تا طلوع آفتاب تمامی آدم ها و مردگان آن موزه زنده می شوند. در قسمت سوم فیلم های شبی در موزه فرعون بار دیگر توسط جادو زنده می شود و قصد نابود کردن زمین توسط خدایان آسمانی را دارد که... .

در یک شهر بزرگ صنعتی و در آلونکی نیمه ویران، «چارلی باکت» کوچولو هم راه پدر و مادر و دو مادربزرگ و پدربزرگ، زندگی گرم و صمیمانه ای دارد، تا این که بلیت ویژه ی طلایی پنهان در زرورق شکلات های «ویلی وانکا» را پیدا می کند. او به این ترتیب هم راه چهار برنده ی دیگر به گشتی خصوصی در داخل کارخانه ی عظیم «ویلی وانکا» دعوت شده است...

تایگر و زویا مجبور می شوند از مخفیگاه خارج شوند تا ماموریت برای پاک کردن نام خود را به عهده بگیرند که یک فرد آنها را به خیانت متهم می کند.

گرو که به همراه سه دخترش، زندگی جدیدی را با لوسی آغاز کرده، قصد دارد تا تمام شرارت های پیشین خود را کنار بگذارد و به زندگی اش بطور عادی ادامه دهد. همه چی به خوبی پش می رود تا اینکه سر و کله برادر دوقلواش که سال ها پیش او را گم کرده است پیدا می شود و زندگی به دور از شرارت گرو را به چالش می کشد. گرو مجبور می شود به رقابت و مقابله با او بپردازد و همین باعث می شود که دوباره سراغ شرارت های سابق خود برود ...

در قسمت دوم از انیمیشن «من نفرت انگیز»، گرو که دیگر مانند گذشته خبیث نیست، تصمیم می گیرد گروهی بسازد و یک جنایتکار تازه به دوران رسیده که آرامش را از همه سلب کرده را ادب کند... .

آرتور بیشاپ سعی دارد گذشته ی خود را فراموش کند اما قوی ترین دشمنش یکی از نزدیکانش را می دزدد. اکنون او مجبور می شود به سرتاسر جهان سفر کند تا وی را نجات دهد و در این میان اتفاقات زیادی برایش رخ می دهد و...

کوریولانوس اسنو در طول دهمین دوره بازی های گرسنگی به ادای احترام زنان منطقه 12 کمک میکند.

«رضوان خان» مسلمانی از بمبئی است، که از سندروم آسپرگر رنج می برد، که باعث ضعف او در روابط اجتماعی شده است. رضوان در آمریکا با یک زن هندی بنام «ماندیرا» ازدواج می کند. بعد از حادثه 11 سپتامبر، ماجراهای غم انگیزی برای او و خانواده اش اتفاق می افتد، و او بخاطر اختلالات رفتاری که دارد و همینطور داشتن فامیل «خان»، مورد شک پلیس قرار گرفته و به اشتباه به عنوان تروریست دستگیر می شود. از این رو رضوان سفری را آغاز می کند تا «اوباما»، رئیس جمهور آمریکا را ببیند و به او بگوید: اسم من خان است و من تروریست نیستم.

داستان فیلم در مورد شخصیتی به نام آویینش می باشد که در شهر بنگالورو زندگی می کند. آویینش از کارش که در زمینه IT است متنفر می باشد چرا که او دوست داشته یک عکاس شود اما به خاطر پدرش در این رشته درس خوانده است. پدر او به تازگی در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داده است و جنازه ی او به اشتباه به خانواده ای دیگر داده شده است. دوست آویینش یعنی شاوکت به او پیشنهاد می کند که با یک ون راهی سفری جاده ای از شهر بنگالورو به کوچی شوند تا جنازه پدرش را تعویض کنند. آن ها راهی این سفر می شوند تا اینکه دختری به نام تانیا که در واقع نوه ی کسی است که جنازه پدر اوینش به جای او به آن ها داده شده ، با آن ها همسفر می شود. هیچ یک از آن ها دوست ندارند بخشی از این سفر باشند اما به هر حال می بایست یکدیگر را تحمل کنند تا اینکه راهی برای لذت بردن از این سفر پیدا می کنند…